سلماسلما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

سِلما یه دونه ما

دخترم داره ناخن هاشو سوهان میکشه 91/09/26

آخه مهمون داره برامون میاد سلما داره خودشو مرتب میکنه . جاتون خالی یه بارون حسابی هم داره میاد  البته میدونم تو بعضی شهر های دیگه داره برف میاد ما به همین بارون دل خوشیم البته یه عکسم از سلما که دم پنجره داشت بارون و تماشا میکرد انداختم خیلی مشخص نبود دیگه عکس و نذاشتم شب هم به عشق بارون لباس پوشید با پدر جون و مادر جون رفتن قدم بزنن ...
27 آذر 1391

عکسای آتلیه دختری

این بار سومین دفعه ای که سلما رو بردیم اتلیه هر دفعه همکاریش کمتر از قبل میشه این بار هم خیلی بد اخلاق بود اگه حدیث دوست من نبود همین چند تا عکس هم نمیتونستیم بندازیم این عکسا برای تولد 2 سالگیش بود که تو یکی از پست ها علت تاخیرش و نوشته بودم ولی خوب خیلی هم دیر آماده شد ...
26 آذر 1391

مریضی سلما

سلام دوستای خوبم تاخیر این چند وقته ما رو ببخشین سلما سرمای خیلی بدی خورده بود نزدیک بود بیمارستان بستری بشه ولی از اون جایی که به بیمارستان این جا هیچ اطمینانی نیست تو خونه از دخترم مراقبت کردیم و به آقای دکتر قول دادیم به دستوراتش عمل کنیم و هر روز دخترم امپول میزدالبته بابای سلما و مادر جونشم شدیدا مریض بودن و همش مریض داری کردیم ولی با اومدن مهمونامون از تهران حداقل روحیمون عوض شد بد از رفتنشون دوباره دلمون گرفت مرسی از دوستای مهربون که تو این چند وقته به یادمون بودن و ببخشد که نگران شدن سعی کردم به وبلاگ همه سر بزنم اگه کسی رو فراموش کردم کوتاهی منو ببخشین
23 آذر 1391